تازه‌ترین ساخته‌ی هومن سیدی | هومن سیدی | وحشی سریال جدید هومن سیدی | قسمت اول سریال وحشی

سکانس تکان‌دهنده قسمت اول «وحشی»؛ شروعی که مو به تن‌تون سیخ می‌کنه!

تازه‌ترین ساخته‌ی هومن سیدی سریالی است که پخش‌ش از دیروز، دوشنبه، از فیلم‌نت آغاز شد: وحشی، با بازی جواد عزتی و نگار جواهریان...
1404/01/27 18:20
کد خبر: 188382
سکانس تکان‌دهنده قسمت اول «وحشی»؛ شروعی که مو به تن‌تون سیخ می‌کنه!

تازه‌ترین ساخته‌ی هومن سیدی سریالی است که پخش‌ش از همین امروز از فیلم‌نت آغاز شد: وحشی، با بازی جواد عزتی و نگار جواهریان...

دومین تجربه‌ی هومن سیدی در ساخت سریال، پس از سریال قورباغه که هم‌چنان به‌دلایلی از قابل‌اعتناترین ساخته‌های شبکه‌ی نمایشِ خانگی است، از 25 فروردین 1401 پخش خود را از فیلم‌نت آغاز کرد. سریالی که به‌ادعای تیتراژش، برگرفته از داستانی واقعی است. هومن سیدی پیش‌تر نیز خشم و هیاهو (1394) را با الهام از پرونده‌ای واقعی ساخته‌ بود و حالا هم دوباره به‌سراغِ چنین کاری رفته است. جواد عزتی در نقشِ داود اشرف بازیگر نقش اصلی سریال است. یک کارگر معدن که با پدرومادرِ پیر خود زندگی می‌کند، دل در گروِ دختری دارد و سعی می‌کند با مدارا، اخلاق‌مداری و با درنظرگرفتنِ همه‌ی جوانب، غائله‌ها را بخواباند.

وحشی با اکستریم کلوزآپ‌هایی از فضاهای داخلیِ یک معدن آغاز می‌شود. نحوه‌ی کارگردانی، تدوین و صداگذاریِ این نماها فضاسازی لازم برای ورود به قصه‌ای را می‌کند که به‌نظر سیاه و تاریک است. چیزی که در تیتراژ نیز به مخاطب اطلاع داده می‌شود و او را نسبت‌به خشونتِ موجود در سریال هشیار می‌کند. یک پلان بلند، جایی که تعدادی از کارگردان معدن سوار بر بالابر می‌شوند تا به سطح زمین برسند، ادامه‌دهنده‌ی ماجراست و فرصتی را فراهم می‌کند تا عنوان‌بندی آغازین سریال به نمایش دربیاید. بعد از رسیدنِ بالابر به سطح زمین، با انبوهی از کارگران مواجه می‌شویم که به‌نشانه‌ی بلاتکلیفی و اعتراض تجمع کرده‌اند.

با توجه به روند سریال، چه با توجه به قسمت نخست و چه با درنظرگرفتنِ تیزرِ رسمی سریال، می‌توان برداشتی مشخص و روشن از این سکانس داشت. وحشی ماجرای داود را تعریف می‌کند که، علی‌رغم تلاش‌ها و خواسته‌هایش، رفته‌رفته واردِ یک بازی بی‌برگشت و سیاه می‌شود؛ گویی از یک سیاهی به سیاهیِ دیگر می‌افتد. چیزی که می‌توان در همین سکانس افتتاحیه نیز رصدش کرد. او از همان ابتدا در فضای تیره و تاریکِ معدن به تصویر درمی‌آید و کم‌کم که به سطح زمین و روشناییِ روز می‌رسد، در میانِ انبوهی از کارگرانِ معترض گیر می‌افتد. میزانسنی که او مجبور است در آن، به‌زحمت راه خود را از میان جمعیت باز کند. گویی از یک گرفتاری به گرفتاریِ دیگری وارد می‌شود.

در تمامِ ساخته‌های پیشین هومن سیدی، یکی از مواردی که همواره محلّ بحث بوده‌ است علاقه‌ی سیدی به ارجاعات مختلف‌ش به فیلم‌ها، صحنه‌ها یا فضاسازی‌های موردعلاقه‌ی او از فیلم‌های دیگر است. چیزی که بعضن برچسب‌هایی نظیرِ کپی‌کاری خورده است و در مواردی نیز ادای دین‌هایی شکیل به دیگر فیلم‌هاست. این مسئله را می‌توان در همین سکانس افتتاحیه نیز پی گرفت. میزانسنی که در پاراگرافِ پیش شرح داده شد همان چیزی است که در ابتدای فیلمِ قهرمان (اصغر فرهادی، 1400) نیز شاهدش بودیم. جایی که رحیم (با بازی امیر جدیدی)، که تازه از زندان به مرخصی آمده بود، پس از بالارفتن از پله‌های پرشمارِ یک داربست در منطقه‌ای در حالِ مرمت، کم‌کم بینِ نرده‌های تازه گم می‌شد و انگار در زندانی دیگر گرفتار می‌آمد. شباهتِ دیگری نیز در این موقعیت ابتدایی قابل‌مشاهده است.

خلاصه‌داستانِ سریال این است: «این دستِ اراذل‌واوباشه یا کارگر؟!»

نقطه‌ی قوتِ وحشی زمانی بروز می‌کند که به سکانس پایانی می‌رسیم. جایی که نقطه‌قوتِ کاراکتر تبدیل به پاسنه‌آشیل‌ش می‌شود و او را در یک دامِ بزرگ می‌اندازد

در این سکانس از وحشی با کارگرانی سروکار داریم که در اعتراض به دستمزدهای معوقه‌شان در حالِ جاروجنجال با کارفرمایشان‌اند. در این میان، داود سعی دارد تا با خونسردی و درنظرگرفتنِ همه‌ی جوانب از رفتارهای هیجانی پرهیز کند و بهانه‌ای دستِ دیگران ندهد که باعث شود اندک امیدش برای دریافتِ پول نیز دود شود و به هوا رود. موقعیتی که مشابه‌ش را می‌توان در یکی از فیلم‌های جنجالیِ سال‌های گذشته دید: برادرانِ لیلا (سعید روستایی، 1401). فیلمِ روستایی نیز همین‌گونه آغاز می‌شد. جایی که کارگرانِ یک کارخانه دست به اعتراض زده بودند و آن‌جا نیز علی‌رضا (با بازی نوید محمدزاده) سعی در این داشت که واردِ این اعتراض‌ها نشود و گزکی به‌دستِ کارفرمایان یا نیزوهای امنیتی ندهد.

جدای از این موارد، وحشی در نخستین قسمت خود سعی می‌کند تا هر چه بیش‌تر بر شخصیت‌پردازیِ داود تمرکز کند. بعد از سکانس ابتدایی و دعوا و زدوخوردی که صورت می‌گیرد، صحبت‌های او را در موقعیت‌های مختلف و با آدم‌های مختلفی می‌بینیم که بر همین ویژگیِ «مدارا» تأکید می‌کند. او در صحبت با همکاران‌ش سعی می‌کند تا آن‌ها را از تصمیم‌ها یا واکنش‌های هیجانی و غیرعقلانی بر حذر دارد (شکایت از کارفرما، ادامه به اعتراض و بازگوکردنِ شایعات). در سکانس فروش زمین نیز، به‌گونه‌ای مختصر، با گوشه‌هایی از زندگیِ گذشته‌ی او آشنا می‌شویم. زیستی که گویا تا اندازه‌ای با مواد مخدر، قاچاقچی‌ها و درنهایت ازدست‌دادنِ برادرش گره خورده است. احتمالن باید منتظر باشیم تا در قسمت‌های بعدی دیالوگ‌ها یا حتا فلش‌بک‌هایی از این بخش از زندگیِ داود را نظاره‌گر باشیم؛ علی‌الخصوص با توجه به نحوه‌ی روایتی که هومن سیدی در قورباغه نیز به آن علاقه نشان داده بود و آن‌جا نیز، با فلش‌بک‌های بسیار درباره‌ی گذشته‌ی کاراکترها به مخاطب اطلاعات می‌داد.

اما نقطه‌ی قوتِ این قسمت از وحشی زمانی بروز می‌کند که به سکانس پایانی می‌رسیم. جایی که یک چرخشِ خوب و قابل‌قبول در روند فیلم‌نامه اتفاق می‌افتد. جایی که نقطه‌قوتِ کاراکتر تبدیل به پاسنه‌آشیل‌ش می‌شود و او را در یک دامِ بزرگ می‌اندازد. زمانی که داود در حال برگشت از معامله‌ی زمین است، در راه دو کودک را می‌بیند که پیاده به‌سمتِ خانه‌شان می‌روند. او آن‌ها را سوار و شروع به حرف‌زدن با آن‌ها می‌کند. حرف‌هایی که از همان شخصیتِ محافظه‌کاری برمی‌آید که در صحنه‌های قبلی دیده بودیم و سعی می‌کرد با درنظرگرفتنِ همه‌ی جنبه‌ها، از خطرهای قابل‌وقوع جلوگیری کند. همین حرف‌ها («این‌که نباید به آدم‌های غریبه اعتماد کنید» و چه و چه) باعث می‌شوند تا بذرِ ترس در دل دختربچه و پسربچه کاشته شود و آن‌ها درنهایت تصمیم بگیرند تا از ماشین فرار کنند. کاشت‌وبرداشتِ بسیار جذابی نیز در این سکانس اتفاق می‌افتد که باعث دامن‌زدن به این ترس می‌شود و آن هم استفاده از پارچه‌ای خونی است که از همان سکانسِ رفتن به بیمارستان در ماشینِ داود باقی مانده بود و این‌جا، وقتی دختربچه آن را می‌بیند، باعث افزایشِ ترس در او شده و او را در تصمیم‌ش مبنی‌بر بیرون‌پریدن از ماشین مصمم‌تر می‌کند.

ماشینِ درب‌وداغان داود درواقع نمادی از خودِ او نیز هست: آدمی تن‌زخمی که خود را به‌زور جمع‌وجور می‌کند!

(با رجوع به تیزر سریال، می‌توان فهمید که پای داود به زندان باز می‌شود و این تراژدی کم‌کم تخمِ خشمی غیر‌قابل‌مهار را در دلِ داود می‌کارد. با توجه به شعار سریال، می‌توان حدس زد که داستان کلی درباره‌ی تبدیل‌شدنِ داود از کارگر به اراذل‌واوباش است)

این‌گونه تراژدیِ اصلی آغاز می‌شود. بهترین وجهِ رسیدن از چنان آغازی به چنین پایانی در قسمت نخست سریال در این نکته نهفته است که همه‌چیز به‌شکلی ارگانیک و طبیعی پیش می‌رود و خبری از تصادف یا اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی (شبیهِ آن‌چه مثلن در قورباغه رخ می‌داد) نیست. بعد از بروز فاجعه، بعد از نگاه‌های ترسان و ملتهب داود، که می‌توان «نگرانی» را به‌تمامی از آن‌ها خواند، کنشِ بعدی کاراکتر نیز با شخصیت‌پردازی‌اش هم‌خوان است. او پیش‌تر نیز در ماشین و خطاب به بچه‌ها گفته بود که «بقیه چه فکر می‌کنند؟» و این‌جا نیز ترسیدن از عواقب کار و نگاه‌هایی که ممکن است او را در حالِ حملِ پیکرهای کودکان ببینند باعث می‌شود تا از کارش دست بکشد و فرار را بر قرار ترجیح دهد.

با همه‌ی این اوصاف، می‌توان با خیال راحت گفت که نخستین قسمتِ وحشی کاملن راضی‌کننده است و می‌تواند نویدِ یک داستانِ درگیرکننده و پرجزئیات را بدهد. با رجوعِ دوباره به تیزر رسمی سریال، می‌توان فهمید که پای داود به زندان باز می‌شود، نگار جواهریان احتمالن در قامت وکیل به سریال اضافه می‌شود و این تراژدی و درگیری‌ها کم‌کم تخمِ کینه و خشمی قدیمی و غیر‌قابل‌مهار را در دلِ داود می‌کارد. با توجه به شعار سریال، می‌توان حدس زد که داستان کلی درباره‌ی تبدیل‌شدنِ داود از کارگر به اراذل‌واوباش است. ایده‌ای که تا اندازه‌ای می‌توان در جنگِ جهانیِ سوم (1401) نیز رصدش کرد. صدالبته که باید منتظر ماند و دید که هومن سیدی در ادامه چه آشی برای مخاطب پخته است. هومن سیدی در ساخته‌هایش همواره نشان داده است که ایده‌های متنوعِ خوبی دارد که می‌تواند آن‌ها را به‌خوبی و بامهارت نیز اجرا کند؛ هر چند در بسیاری از موارد در کنارهم‌قراردادنِ طبیعیِ این ایده‌ها ناموفق است و اثرش تبدیل به کلافی سردرگم می‌شود. اما روند پیشرفت داستان در نخستین قسمت از وحشی نشان می‌دهد که می‌توان به ادامه‌ی سریال خوش‌بین بود. به‌هرحال آدمی به امید زنده است!




کپی لینک کوتاه خبر: https://emrouz.news/d/4jnv5p

پربیننده ترین




اخبار داغ