سریال پایتخت| سریال پایتخت 7| سکانس خنده دار سریال پایتخت

سکانس بمب خنده سریال پایتخت 7؛ یادآوری شعر نوستالژی دهه شصتی ها توسط بهتاش

در این مطلب با سکانس بمب خنده پایتخت 7 همراه ما باشید.
1404/01/30 09:54
کد خبر: 190891
سکانس بمب خنده سریال پایتخت 7؛ یادآوری شعر نوستالژی دهه شصتی ها توسط بهتاش

سریال پایتخت یکی از معروف‌ترین و پربیننده‌ترین سریال‌های تلویزیون است که در شش فصل ساخته شده است. محسن تنابنده، احمد مهرانفر، مهران احمدی، ریما رامین فر و... بازیگران اصلی سریال پایتخت هستند که به واسطه بازی در این سریال بسیار مشهور و محبوب شده اند. فصل جدید سریال پایتخت در فروردین 1404 پخش شد.

در سکانسی که مشاهده کردید شری خانم، همسر ارسطو سریال پایتخت شروع به تعریف و تمجید از بهتاش( با بازی بهرام افشاری) میکنه و بهتاش هم که از ماجرا کلکی که ارسطو و همسرش باخبره حاضر جوابی میکنه و با اشاره به شعر نوستالژی کتاب فارسی که تقریبا همه ما ایرانی ها بلدش هستیم بهشون نشون میده که نمیتونن سرش رو شیره بمالن.

شعر خاطره انگیز روباه و زاغ

یکی بود یکی نبود. توی یک جنگل سرسبز، کلاغی زندگی می کرد که عاشق پنیر بود. یک روز وقتی که کلاغ داشت توی آسمون پرواز می کرد، یک قالب پنیر دید. کلاغ که خیلی پنیر دوست داشت، اون قالب پنیر رو خیلی سریع با نوکش برداشت و پر زد و روی یک درخت نشست تا راحت پنیرش رو بخوره.

توی جنگل، یک روباه زندگی می کرد که خیلی وقت بود چیزی نخورده بود. روباه داشت توی جنگل قدم می زد به امید اینکه یک غذایی پیدا کنه. روباه نگاه به بالای سرش کرد و دید روی اون درخت یک کلاغ نشسته که داخل نوکش یک قالب پنیره. روباه خیلی خوشحال شد! چون یک غذای حسابی گیرش اومده بود. ولی روباه با خودش فکری کرد و گفت: من که نمی تونم برم بالای درخت و کلاغ رو بخورم! پس باید با یک روشی پنیر رو از کلاغ بگیرم.

همینطور که روباه داشت تو فکر بود، یک دفعه یک فکر بکری به ذهنش رسید! با خودش گفت: اگر برم و از کلاغ تعریف بکنم، حتما خوشش میاد و احساس غرور می کنه! بعدشم به می گم که اگر آوازت خوب بود، حتما بهترین پرنده جهان بودی! اونم مغرور میشه آواز می خونه و پنیر از نوکش میفته! بعد هم سریع قالب پنیر رو بر می دارم و می رم.

روباه هم نگاهی به کلاغ کرد و با چاپلوسی به اون گفت:

به به! چه بال و پر قشنگ و خوش رنگی داری! بال و پر هیچ پرنده ای توی دنیا به سیاهی بال و پر تو نیست!
چقدر سر و دُمِت قشنگه! چه پاخای زیبایی! ولی حیف که صدات خوب نیست. اگر صدای قشنگی داشتی، از همه پرندگان دنیا بهتر می شدی.کلاغ که با تعریف های روباه مغرور شده بود، می خواست قارقار بکنه تا روباه متوجه بشه چقدر صداش قشنگه، ولی همین که نوکش رو باز کرد تا آواز بخونه، پنیر از منقارش افتاد روی زمین و روباه سریع اون رو برداشت و پا به فرار گذاشت.کلاغ تازه فهمیده بود که روباه گولش زده بود ولی دیگه اصلا هیچی فایده ای نداشت.




کپی لینک کوتاه خبر: https://emrouz.news/d/4v9pvp

پربیننده ترین




اخبار داغ