سرنوشت دختر| سرنوست سیاه| دختر و خانه مجردی

سرنوشت سیاه دختری که در خیابان عاشق شد و به خانه مجردی او رفت...

زن ۲۵ ساله به کارشناس پلیس گفت: در خیابان دل به لبخند یک پسر باختم و پا در خانه مجردی او گذاشتم و همین باعث تباهی سرنوشتم شد.
1403/11/23 07:00
کد خبر: 133809
سرنوشت سیاه دختری که در خیابان عاشق شد و به خانه مجردی او رفت...

زن ۲۵ ساله‌ای که مدعی بود برای گرفتن طلاق از همسرم از همه دارایی‌های مادی و معنویم گذشته‌ام، درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: از زمانی که دست راست و چپم را شناختم، همواره با مشاجره و درگیری‌های پدر و مادرم روبه‌رو بودم چراکه مادرِ پدرم در منزل ما زندگی می‌کرد و همین موضوع سرمنشأ اختلافات و ناسازگاری‌های مادرم بود به طوری که گاهی درگیری آنها به تهدید با چاقو و کتک‌کاری‌های وحشتناک می‌رسید.

در این میان پدرم اعتماد کاملی به من داشت و بسیاری از امور مالی را به من می‌سپرد و خودش به هر بهانه کاری و غیرکاری منزل را ترک می‌کرد. از سوی دیگر، من هم که به خاطر همین مشاجره‌ها و اختلافات پدر و مادرم کمبود محبت شدیدی را احساس می‌کردم، روزی در خیابان به لبخندهای عاشقانه پسری به نام «نوید» دل باختم و مانند خیلی از دختران نوجوان نام عشق و علاقه پاک بر این رفتارهای خارج از عرف گذاشتم.

من مجذوب چرب‌زبانی‌های فریبنده نوید شدم و ساعت‌های زیادی را با او در خانه مجردیش می‌گذراندم و به همه خواسته‌های گناه‌آلود او نیز تن می‌دادم و خودم را توجیه می‌کردم که این عشق و علاقه را هیچ‌کس نمی‌تواند از بین ببرد. بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم به فرار گرفتم و ۳ روز به خانه نرفتم. پدر و مادرم گم شدن مرا به پلیس گزارش داده بودند، به همین دلیل خیلی زود نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و مرا به کلانتری بردند.

وقتی پدرم ماجرای خانه مجردی نوید را شنید و فهمید قدم در تونل سیاه عاشقی گذاشته‌ام، آب دهانش را به صورتم انداخت و از آن روز به بعد دیگر هیچ آبرو و اعتباری در خانه نداشتم. همه به من به چشم یک دختر فاسد و هرزه نگاه می ‌ردند. خودم می‌دانستم مسیر اشتباهی را رفته‌ام و آینده‌ام را نابود کرده‌ام، ولی چاره‌ای برای رهایی از این وضعیت پیدا نمی‌کردم. دیگر کسی با من همکلام نمی‌شد و بیشتر از گذشته احساس تنهایی می‌کردم و مورد سرزنش قرار می‌گرفتم.

با همه اینها درس را رها نکردم و بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم. پدرم اگرچه با اکراه هزینه‌های تحصیلم را می‌پرداخت، اما دیگر در چشم او آن لعیای سابق نبودم و جایگاهی در خانواده نداشتم. در همین روزها بود که همه پس‌اندازهایم را برداشتم و سوار بر خودرویی که پدرم برایم خریده بود، دوباره با اشتباهی بزرگ‌تر به طرف خانه مجردی نوید رفتم و به خانواده‌ام پیام دادم که دیگر بازنمی‌گردم. در این شرایط من و نوید با همه مخالفت‌های مادرش با هم ازدواج کردیم.

من در چشم خانواده نوید یک دختر فاسد و هرزه بودم که پسرشان را برای ازدواج فریب داده بودم. آنها به‌شدت به من توهین می‌کردند و آشکارا ناسزا می‌گفتند، ولی چاره‌ای جز سکوت نداشتم. روح و روانم به هم ریخته بود و همه وجودم لبریز از خشم و عصبانیت بود که روزی فهمیدم نوید به تقاضای مادرش با دختر دیگری پنهان از من ازدواج کرده و حتی یک فرزند هم دارد. دنیا در برابر چشمانم تیره و تار شد و سرگردانیم در این تونل سیاه ادامه یافت.

از سوی دیگر، همسر نوید هنگامی که متوجه حضور من در زندگیش شد، بلافاصله تقاضای طلاق داد و فرزندش را هم رها کرد. حالا همه مرا مقصر طلاق او می‌دانستند و به‌شدت آزارم می‌دادند. من هم که نمی‌توانستم آن نوزاد معصوم را رها کنم، به مراقبت و نگهداری از آن کودک بی‌گناه ادامه دادم، ولی آبروریزی و پرخاشگری‌های شوهرم پایانی نداشت تا حدی که مرا از خانه بیرون انداخت و مادرش ادعا کرد من به خاطر هوسرانی‌هایم زندگی پسرش را نابود کرده‌ام.

اکنون به پلیس پناه آورده‌ام و با بخشیدن همه دارایی‌های مادی و معنویم می‌خواهم طلاق بگیرم.

بررسی‌های روان‌شناختی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه‌پور رئیس کلانتری سجاد مشهد آغاز شد.




کپی لینک کوتاه خبر: https://emrouz.news/d/3gzbwz
منبع خبر: خراسان

پربیننده ترین




اخبار داغ